تعداد بازدید : 95

پروفایل: fati_666

خسته ام،همانند فرهادی که بی حاصل بیستون را کند،
نا امیدم،همانند شاخه درختی در دست هیزم شکن،
بی قرارم،همچون دانه ای که فردا جوانه خواهد شد،
منتظر معجزه ام،هچون زندانی ای که ابد خورده،
مضطربم،مانند کسی که پشت در اتاق عمل ایستاده،
غمگینم،مانند جوجه اردک زشت،
درگیرم،مانند معادله چند مجهولی،
تلخم،مانند فنجان قهوه ی خالص،
پژمرده ام،مانند گلهای پیچک پیچیده به درختان باغچه حیاطمان،
حرکت میکنم،مانند آدم آهنی ای بی روح،
خاموشم،همچون دستگاه مشترک مورد نظر،
سردم،همچون دستهای مادربزرگم در آخرین لحظه که نشد لمسش کنم،
مرده ام،همانند ماهی در تنگ که از بس آبش تعویض نشد روی آب دراز کشیده و با شش هایش نفس میکشد،
اما...
عاااشقم هنوز!
همانند خودم که نخواهی یافتم در دیگری!

yasaman

like

تعداد بازدید : 95 خسته
نویسنده تاپیک	محتوای تاپیک